نماز باران ...

ساخت وبلاگ
مفسر از امام عسکری(ع) از پدرانشان نقل می‌کند که وقتی مأمون، امام رضا(ع) را ولیعهد خود کرد، دیگر باران نبارید. برخی از اطرافیان مأمون و مخالفان امام رضا(ع) گفتند: «ببینید! از وقتی علی‌بن‌ موسی‌الرضا اینجا آمده و ولیعهد ما شده، خدا باران ‌را از ما گرفته است.»

این خبر به مأمون رسید و برایش گران آمد. در روز جمعه‌ای به امام رضا(ع) گفت: «باران نباریده است. ای کاش از خدای بزرگ بخواهی که بر مردم باران ببارد.» امام رضا(ع) فرمود: «باشد.» گفت: «کِی این کار را می‌کنی؟» حضرت فرمود: روز دوشنبه، چراکه دیشب رسول خدا(ص) به خوابم آمد ـ و امیرالمؤمنین علی(ع) نیز با ایشان بود ـ و فرمود: پسر جانم! منتظر روز دوشنبه باش. در آن‌روز به بیابان برو و از خدا طلب باران کن. خدای بزرگ باران بر آنان فرو می‌فرستد و آنان را از آنچه خدا نشانت می‌دهد که آنها از آن مطلع نیستند، باخبر ساز تا آگاهی آنان به فضل تو و جایگاهت نزد پروردگار بزرگ‌ات فزون گردد.

روز دوشنبه که شد، حضرت به بیابان رفت و مردم هم بیرون آمده بودند و تماشا می‌کردند. ایشان بر منبر رفت، خدا را سپاس گفت و او را ستود. آنگاه فرمود: خدایا! پروردگارا! تو حق ما اهل بیت را بزرگ داشته‌ای پس آنان همان‌طور که تو امر کردی به ما متوسل شدند، به فضل و رحمت تو امید بستند و انتظار احسان و نعمت تو را دارند، پس بر ایشان باران سودمند گسترده‌ای ببار که نه کُند و نم نم باشد و نه زیان‌بار. آغاز بارانشان پس از بازگشت آنان از اینجا به منازل و محل سکونتشان باشد.

راوی گوید سوگند به خدایی که محمد را به حق به پیامبری مبعوث کرد، بادها، ابرها را در هوا درهم تنیدند، آسمان غرش کرد و برق زد. مردم به گونه‌ای حرکت کردند که گویی می‌خواهند خود را از باران دور کنند. امام رضا(ع) فرمود: «آرام باشید ای مردم! این ابر برای شما نیست. این برای اهل فلان شهر است.» آن ابر گذشت و عبور کرد. سپس ابر دیگری آمد که با خود رعد و برق هم داشت. مردم حرکت کردند. فرمود: «آرام باشید. این برای شما نیست. این برای اهل فلان شهر است.» جریان همین‌طور ادامه پیدا کرد تا اینکه 10 ابر آمد و گذشت و علی‌بن ‌موسی‌الرضا (ع) در هر کدام از آنها می‌فرمود: «آرام باشید. این برای شما نیست. این برای اهل فلان شهر است.»
آنگاه ابر یازدهم آمد. حضرت فرمود: ای مردم! این ابر را خدای بزرگ برای شما فرستاده است. شما هم خدای بزرگ را به خاطر بخششی که بر شما داشته شکر کنید. برخیزید و به منزل‌ها و محل‌های سکونتتان بروید، چرا که این ابر بالای سرتان می‌آید، ولی از بارش بر شما خودداری می‌کند تا داخل محل سکونتتان شوید. آنگاه آن بارانِ خیری که شایستۀ کرم و عظمت خدای بزرگ است برایتان می‌آید.

حضرت از منبر پایین آمد و مردم رفتند. ابر همچنان از بارش خودداری کرد تا اینکه مردم نزدیک منزل‌های خود رسیدند. سپس باران شدیدی باریدن گرفت و مسیل‌ها، حوض‌ها، برکه‌ها و بیابان‌ها را پر کرد. مردم می‌گفتند: «کرامت‌های خدای بزرگ بر پسر رسول خدا(ص) گوارا باد!»

حدیث سلسله الذهب...
ما را در سایت حدیث سلسله الذهب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emam8om بازدید : 95 تاريخ : شنبه 11 اسفند 1397 ساعت: 3:24